· شاعر از زندگی می گوید
· آقا من یک شاعرم بی ذره یی ادعا . یک چیزهایی می دانم که تو به هیچ بهاری نیست و در عوض بسیار چیزها است که نمی دانم . برای خودم خلقیاتی دارم درست مثل باقی مردم مثل بسیاری دیگر زیرا بار زور و باید و نباید و اینجور حرفها نمی رود ، دست احد الناسی را نمی بوسم ، جلو تنابنده یی زانو نمی زنم . طبعا این ها صفات شخصی خوبی است که البته در خیلی ها هست ولی کوچکترین ربطی به درستی یا نادرستی استناجات و عقاید شخصی ندارد.
· کسانی مرا به عنوان یک شاعر جدی متعهد پذیرفته اند . و کسانی هم مرده ی مرا به زنده ام ترجیح می دهند که قطعاً علتی دارد.
· می توانم بگویم آثار من ، خود شرح حال کاملی است من به این حقیقت معتقدم که شعر برداشت هایی از زندگی نیست بلکه یکسره خود زندگی است.
· پاییز در پنجه های خشک و لاغر و یخ زده ی آخرین دقایق آذر ماه خفه می شد و نارنج های زرد می رسید و جنگل های انبوده در توده های متراکم گم می شد و من به دنیا می آمدم …
· من به دنیا آمدم … برای تولد من جشنی گرفته نشد غیر از همان چراغ نفتی کوچک همیشه گی چراغی روشن نکردند ، صدای دف و تاری به هوا نرفت ، آواز مطربی به گوش ما نرسید و غیر از زنان همسایه کسی دعوت نشد …
توجه: برای دریافت رمز مقالات باید به عضویت دهکده خاله فر درآمده باشید.